داستان های صوتی کودکانه

قصه صوتی کودکانه موش حریص کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . دهقانی در روستایی زندگی میکر . اون در زمینش گندم می کاشت و هر سال محصول زیادی برداشت می کرد .  گندمها …

قصه صوتی کودکانه اردک کشاورز کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . روزی روزگاری اردکی از بخت بد با یک کشاورز پیر و تنبلی زندگی میکرد . اردک تمام کار های مزرعه رو میکرد …

قصه صوتی کودکانه پنیرک کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . موش کوچولویی بود که سه تا بچه به نامهای گلک ، زنگولک و پنیرک داشت . پنیرک از همه کوچیکتر بود و از هم …

قصه صوتی کودکانه یک روز طوفانی کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . توی یک جنگل بزرگ پیرمرد جنگل بانی با همسرش زندگی می کردند .  اون های خونه کوچیکی داشتند . یک روز …

  قصه صوتی کودکانه ننه کلاغه و روباه کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . کنار یک دده کوچیک چند تا درخت بود ، روی یکی از این درخت ها ننه کلاغه و سه …

قصه صوتی کودکانه سگی که قار قار می کرد کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . آقا سگه ذیگه نمیتونست واق واق کنه پیش دکتر رفت و گفت واق ، میو ، قار ،  …

قصه صوتی کودکانه چه کسی شیرینی طلایی رو میخوره ؟ کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . مادر بزرگ و مادری با شش بچه کوچکش باهم زندگی میکردند ، یکروز مادر تصمیم گرفت برای …

قصه صوتی کودکانه زاغ و طاووس کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . سالهای پیش در یک باغ بزرگ پنده های زیادی زندگی میکردند . توی این باغ زاغ کوچکی هم بود که آرزوهای …

قصه صوتی کودکانه فرشته ای از آسمان کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . یک فرشته قشنگ نشسته بود ، بال و پرش رو بسته بود ، دلش کمی شکسته بود ، طفلکی توی …

قصه صوتی کودکانه چرا دعوا می کنی ؟ کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . یک روز گرم تابستون بود ، نارنجی و گوش سیاه پهلوی جویبار باهم بازی می کردند . گوش سیاه …