قصه صوتی کودکانه دی دی دیرکن دیدی همیشه دیر میکرد. او به همه جا دیر میرسید. صبحها دیر از خواب بیدار میشد. بنابراین دیرتر از بقیهی بچهها به مدرسه میرسید. غذای دیدی همیشه سرد میشد، چون او آخرین کسی بود که سر میز غذا مینشست. دیدی، هر کاری را تا …
ادامه نوشته »داستان صوتی کودکانه بزغاله کوچولو
داستان صوتی کودکانه بزغاله کوچولو خلاصه داستان : یکی بود یکی نبود ، یک بزغاله کوچوله که تازه بدنیا اومده بود کنار مادرش روی علفها نشسته بود و سرش رو برده بود زیر شکم مادرش و شیر می خورد . مع مع به به چقدر خوشمزه و شیرینه مع مع …
ادامه نوشته »قصه صوتی کودکانه بوبی بو گندو
قصه صوتی کودکانه بوبی بو گندو خلاصه داستان : بوبو بچه بدی نبود اما همیشه بوی بد میداد ، تازه اون از بو های بد هم خوشش می اومد . مثلا بوی کلم پخته ، بوی تخم مرغ گندیده رو خیلی دوست داشت . حتی از بوی گند کود هم …
ادامه نوشته »