خانه / داستان های صوتی کودکانه / قصه کودکانه بادبادک محسن

بازی پیانو کودکان



دانلود از بازار


بازی مهد کودک



دانلود از بازار

قصه کودکانه بادبادک محسن

 

قصه کودکانه بادبادک محسن

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .

توی روستای ده ماه خیلی ها زندگی می کردند مثل مشد رجب ، عمو تقی ، کدخدا ولی ، بابا رمضون و خیلی های دیگه بچه های زیادی هم توی ده بودند مثل حسن ، قلی ، تقی ولی و خیلی های دیگه .بچه ها از وقتی که خورشید صبح طلوع میکرد تا غروب آفتاب توی مزرعه به بزرگتر ها کمک می کردند و همه باهم دوست بودند تابستون از راه رسیده بود و فصل برداشت میوه ها بود بچه ها به بزرگتر ها کمک می کردند ، میوه ها را می چیدند و داخل جعبه ها می گذاشتند .

اون روز بچه ها خیلی کار کرده بودند و بزرگتر های مهربون تصمیم گرفتند برای بچه ها یک کاری بکنند ، شب وقتی بچه ها خواب بودند کاغذ و قیچی و حصیر و چسب آوردند و و هر کدوم برای بچه های خودشون یک بادبادک قشنگ درست کرد .هر کدوم از بادبادک ها یک شکل بود . یکی بزرگ بود ، یکی کوچیک بود ، یکی رنگش سفید و یکی قرمز ، یکی آبی خلاصه بعد از آماده شدن بادبادک بزرگتر ها رفتند و خوابیدند .

فردا وقتی بچه ها از خواب بیدار شدند هر کدوم از بزرگتر ها یک بادبادک هدیه گرفتند .

خوب بچه ها اگه می خوای بدونین سرانجام این داستان چی میشه می تونین این قصه رو از همینجا گوش کنین.

قصه کودکانه بادبادک محسن

برای شنیدن قصه صوتی در اپلیکشن لطفا روی دکمه صوتی زیر کلیک بفرمایید

 

برای شنیدن دیگر قصه های دیگه لطفا اینجا کلیک کنید .

درباره ی admin

همچنین ببینید

قصه صوتی کودکانه خرگوش و موش

قصه صوتی کودکانه خرگوش و موش کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون یکی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.