داستان صوتی کودکانه گودال آب
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .
توی چمن زار بارون باریده بود و مدت کمی بود که قطع شده بود . مرغ چاق و مهربون قطه ما رفته بود به چمن زار و داشت به چمنها نوک میزد و دونه می چید و حسابی داشت لذت می برد و برای همین هم داشت آواز می خوند قدقد قدقد قدقد قدقددد همینجوری که داشت واسه خودش میرفت یکمرتبه رسید به یک گودال پر از آب بارون . یهویی داد زد وای وای خدای من یک مرغ چاق افتاده توی گودال آب وای . بعد هم از اونجا فرار کرد و همینجور که داشت می دوید داد میزد و میگفت ای دادد ای امان قد قد قدااا ای امان . همون زمانی که داشت داد میزد بوقلمون هم داشت توی همون نزدیکی های دونه ذرت می خورد . مرغ مهربون ما بهش گفت بدو بیا فوری به کمک نیاز دارم و …
خوب بچه ها اگه می خوای بدونین سرانجام این داستان چی میشه می تونین این قصه رو از همینجا گوش کنین .
داستان صوتی کودکانه گودال آب
برای شنیدن قصه صوتی در اپلیکشن لطفا روی دکمه صوتی زیر کلیک بفرمایید
برای شنیدن دیگر قصه های دیگه لطفا اینجا کلیک کنید .