داستان کودکانه الاغ و سنگ
کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود .
روزی روزگاری در سرزمین دوردست سلطان عادل و عاقل حکومت میکرد .
همه مردم میدونستند که اون همیشه و همیشه درست تصمیم گیری میکنه .
برای همین نامش از بلند ترین قله ها تا عمیق ترین دره ها بر سر زبونها بود .
در سرزمین این سلطان عاقل و عادل ۲ مرد فقیری بالای کوهی و در همسایگی هم زندگی می کردند .
هر دوی آنها درستکار و خوش فلب بودند .
هر کدوم از اونها برای سیر کردن پدر و مادرهاشون ، زن و بچه ها شون و خواهر زاده ها و برادر زاده هاشون از صبح تا شب کار می کردند .
خوب بچه ها اگه می خوای بدونین سرانجام این داستان چی میشه می تونین این قصه رو از همینجا گوش کنین.