قصه صوتی کودکانه خارکن و موش مار و طوطی
کاری از مرکز آموزش های فرهنگی هنری کانون
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .
پیرمرد خارکنی بود که در یک روستای کوچک زندگی می کرد . پیرمرد صبح ها میرفت و خار میکند و خارها رو میبرد به شهر میفروخت و شب به خونه بر میگشت . یک شب وفتی از شهر داشت بر میگشت هوا طوفانی شد . نزدیک خونه یک چاهی بود دید از داخل چاه یک صدایی میاد . طنابش رو داخل چاه انداخت و …
خوب بچه ها اگه می خواین بدونین سرانجام این قصه چی میشه می تونین این قصه رو از همینجا گوش کنین.
قصه صوتی کودکانه خارکن و موش مار و طوطی
برای شنیدن قصه صوتی در اپلیکشن لطفا روی دکمه صوتی زیر کلیک بفرمایید
برای شنیدن قصه های دیگه لطفا اینجا کلیک کنید .
خیلی سایت خوبی بود. ما در آتلیه اینارو دانلود کردیم و برا بچه ها در حین عکاسی میذاریم
توجه اینا جلب داستان شده و ما عکاسی میکنیم
خیلی ممنون. سایتتون رو برای بقیه همکارا معرفی کردیم